anti boy-part39
U kiss stories
من اینجا از u-kiss داستان می نویسم امیداوارم خوشتون بیاد
نگارش در تاريخ جمعه 1 دی 1391برچسب:, توسط sara

دبیرستان:

زنگ اول ادبیات چینی داشتیم خیلی درس مضخرفی بود همیشه سرش خواب بودم.....معلم همین طور داشت حرف میزد ما اون ته کاروان سرا راه انداخته بودیم.....دیگه واقعا داشتم کفری میشدم....تا برگشت سمت تخته از جام پریدم وبراش یه تیکه بندری رفتم و تا روشو برگردوند من عین ادم سر جام نشسته بودم ولی بقیه ترکیده بودن از خنده..یه چش غره رفت و دوباره

سرشو برگردوند این دفعه منو کژال و گلی داشتیم اون وسط مکزیکی میرفتیم که یدفعه برگشت تا اومدم بشینم خوردم زمین....

معلم:خانم بامیری رو زمین چیکار دارین میکنین؟

سارا:ها؟هیچی بچههههههههه ها پاکن منو ندیدی؟

گلنار:هرهرهرهر ببین زیر پا خانوم نیست....

(ما از این قرا تو کلا زیاد میدیم اون دفعه جو گرفتم رفتم رو میز داشتم قر میدادم بقیه عین ادم رو زمین داشتن سینه خیز میرفتن...خلاصه این معلم زیسته برگشت منم حول کردم با مغز اومدم پایین...دیگه بقیش بماند که چی شد)

زنگ ناهار رسید همه مث این گشنه های سومالی به سالن ناهار خوردی هجوم اوردن....ما هم مث این سومالی ها زود یه سینی برداشتیم و تو صف قرار گرفتیم غذا اون روز پوره با گوشت کبابی بود و نخد سبز....وقتی نوبتم رسید از پوره هه خوشم نیومد برا همین گفتم برام نریزه....

بعد هممون رفتیم دور یه میز نشستیم و شروع کردیم به خوردن

سارا:هه هه هه پورشون تموم شد..به نصف کلاس ما نرسید نیگا چقدر فرق میزارن اون یکی کلاسا همشون الان پوره دارن...

ملینا:خو به ما.....

سارا:خواستم یه چی گفته باشم دور هم باشیم بخندیم...

سارینا:هه بچه ها بخندین بچه ضایع نشه...

همه:هرهرهرهرهرهرههرهر

سارا:کوفت.....

زنگ ورزش:

بعد از ناهار حال بچه ها یه کم انگار بد شده بود همشون سر گیجه داشتن به جز من داشتیم بسکتبال بازی مبکردیم که یه دفعه کژآل وزی زی بیهوش شدن.....گلنار زود به طرف سطل اشغال دوید و حالش به هم خورد..سارینا هم که منگ میزد..که تالاپی افتاد زمین و از حال رفت...صدف هم که پخش زمین بود شکیبا هم با گلنار مسابقه گزاشته بودن کی بیشتر حالش بد میشه....بالاخره بعد از عمری مساوی شدن...دیگه کم مونده بود دل رودشون هم بیارن بالا...(وایییییییییییییییییییییی)

با کمک چند تا از پسرا کلاس این زیبا های خفته رو تا دم در اتاق بهداشت بردیم و رو تختا خوابوندیمشو بعدم اومدیم بیرون شکیبا و گلنارم تو راهرو بودن و دلشون رو گرفته بودن...هه هه چندتا دخترو پسر دیگه هم از کلاسا دیگه اورده بودن..5تا دکتر مدرسه ریخته بودن رو سر اینا و به همشون یه چی دادن خوردن اینا هم حالشون بهم خورد و بعد به هرکدومشون یه سرنگ وصل کردن

هه هه همشون از دم مسموم شده بودن..خوبه خودم نخوردم...

کل اعضا ون اومد دنبالشون و رفتن بیمارستان فقط من بدبخت رو نذاشتن برم حالا که فکر میکنم کاش منم خورده بودم...

زنگ اخر بودو ریاضی داشتیم و این معلمه هم منو مظلوم گیر اورده بود و همه تمرینارو داد من حل کنم...هی خدا چرا من امروز اینقدر مظلوم شدم.....زنگ خورد همه داشتن وسایلاشون جمع میکردن منم یکی دوتا از تمرینامو تو دفترم اشتباه حلیده بودم و پاکشون کردم و درستشون کردم.....همه رفته بودن اما یکی جلو من ایستاده شلوارش سفید بود سرمو بلند کردم.......

خوب برین تو خماری......

نه دلم نمیاد ادامه:

رن رو دیدم...... دفترمو تو کیفم جا کردم و از جام بلند شدم که برم که دستمو گرفت...دستمو از دستش بیرون کشیدم و دوباره به راهم ادامه دادم....که دوباره(ااااااااااا رفته بدن سازی قوی شده)دستم کشید و میخواست بغلم کنه که جاخالی دادم رفت تو نیمکتا هرهرهرهرهرهر......

سارا:خدافظ.....و از کلاس بیرون رفتم..انگار مدرسه خالی بود..همه رفته بودن....... راهرو شبیه این راهروهای مدارس جن زده شده بود به طرف کمدم رفتم وکتابارو خالی کردم و کتابای مورد نیازمو برداشتم وقتی در کمدم رو بستم باهاش روبه رو شدم...

رن:س...س..سا..را....

سارا:ها؟دیگه چیه؟میخوای بری بگردی منم با خودت به زور ببری....؟ها؟ها؟ها؟

رن:سارا...

سارا:درد کوفت زهرمار...همش بلدی بگی سارا......ااااااااه برو کنار میخوام برم و زدمش کنار و خواستم برم عین این کنه پرید و چار دستی منو چسبید...

سارا:یییییییییییییییییییییییییییییییییییا گمشو اون ور بدم میاد بغلم میکنی....اااااااااااااااه بدنم مور مور میشه....

رن:م..من معذرت میخوام دیروز عصبانی بودم....

سارا:به من چه.....تازه همه چی تمومه..... و هلش دادم کنارو خیلی ریلکس به راهم ادامه دادم...ولی دلم براش تنگولیده بود...

یه ماه از این موضوع میگذشت.....و من هروز رن رو یا تو مدرسه یا جلو بلوکمون میدیدم و فقط یه سلام میکردم و رد میشدم..حتی تو پیکو از لیست دوستامم پاکش کرده بودم.....ولی برعکس با دونگهو خیلی صمیمی شده بودم هر هفته یه بار با هم میرفتیم خیریه و از اون ورم میرفتیم میگشتیم..

امروز قرار بود تو کی پاپ اجرا داشته باشیم یه گروه ما بود و افتر اسکول و سونیوشیده وبوی فرند و یوکیس وتی وی اکس کیو با  دال شابت(وااااااااااااااااااایی یه جورین اینا ازشون بدم میاد)

ما اخرین اجرا رو داشتیم و بعد از اجرا موبایلم زنگ خورد شماره نااشنا بود..

سارا:بله؟

رن:هه هه هه اجرااااااااااااااااااااااااتون رو دیدم عالی بود...هرهرهر...میدوووووووووووووووونیییییییییی من الان کوجججااااااااااااااااااام...هه هه هه نمیییییییییدونی که....

هه رن بود از صداش معلوم بود حالش خوب نیست...

سارا:رن کجایی ادرس رو بده...

رن:هه هه الان اینجا با ییییییییییییییییییییییه دختر جذاب تو هتل **** هستم ...تو هم مییییییییییییییییییخوای بیای؟؟؟

سارا:اااااااااااااااااااای خدا بدبخت...ادرس رو بدهههههههه اتاق چند....

به زور ازش ادرس رو گرفتم و یه تا کسی گرفتم و رفتم طرف هتل...وقتی در اتاق رو باز کردم داشتن همو می..بو...سی..دن و دختره هم یواشکی فیلم میگرفت..... داخل اتاق شدم و درو قفل کردم و بعد به طر فشون رفتم از یقه رن گرفتم و از رو دختره بلندش کردم و پرتش کردم تو دسشویی و درو روش قفل کردم..بعد رفتم سراغ دختره و از موهاش گرفتم و از رو مبل بلندش کردم و پرتش کردم گوشه دیوار..موبایلش که روز زمین افتاده بود رو با لگد خورد کردم و مموری شیکوندم بعد رفتم سراغ دختره تقریبا میشه گفت لخت بود... 


نظرات شما عزیزان:

سارا
ساعت20:03---2 دی 1391
خب من الآن قسمت تازه رو خوندم و میدونم که اصولا باید همونجا نظر میذاشتم ولی خب...


بابا این داستانه هی داره باحال تر می‌شه تن تن بذار


الانشم زودزود میذاریا


خوبه ادامه بده




نه اون که چمدون بزرگ برنمیداره من باید خودمو لاغرتر کنم
پاسخ:اشکالی نداره من با حمایتای شما سعی میکنم داستانمو بهتر کنم نه نه لاغر نکن اون وقت دیگه میشکنی


سارا
ساعت19:50---2 دی 1391
درسته که خیلی لاغرم ولی نه در اون حد
پاسخ:خوب به بابات بگو چمدون گنده ببره سارا از چه گروه هایی خوشت میاد.،؟


سارا
ساعت19:49---2 دی 1391
امتحانامون از پس فردا شرو میشه
پاسخ:خوشا به حالت ما امروز امتحان ریاضی دادیم خیلی سخت بود


سارا
ساعت19:47---2 دی 1391
میدونی چرا منو نمیبره چون میگه اگه بری دیگه بر نمیگردی ینی اینقد خوبه

خوب راس میگه اگه برم دیگه بر نمیگردم
پاسخ:اخ خودتو تو چمدونش قایم کن وایییی من اگه پام به کره رسید دیگه نمیتونم برگردم


سارا
ساعت19:41---2 دی 1391
سنگاپور.


واقعا عالیه


بچه ها من حسودیه بابامو می‌کنم تاحالا سه بار رفته کره منو نبرده پاسخ:پرندهههههههههههههههههه منم حسودی میکنم
جییییییییییییییغ
اییییییییییییی خوش به حالش
سنگاپور خیلی خوبه بابام یه 3یا4بار رفته خیلی دوس دارم

پاسخ:راستی سارا تو هم الان امتحان داری دیگه؟ ما دوشنبه دینی امتحان داریم ولی اصلا دوس ندارم بخونم


سارا
ساعت19:34---2 دی 1391
چی؟ کامل نیومد
پاسخ:هه بلاگ نصفه نظرارو میخوره میگم اگه میخواستی مستقل باشی کجارو انتخاب میکردی.،؟


سارا
ساعت19:25---2 دی 1391
هم ایران هم خارج...واسه من
پاسخ:اره هیچ جا خونه ادم نمیشه هه وقتی به یه سنی رسیدی که هم خرجتو خودت دراوردی هم مستقل شدی اون موقع میتونی یه جا ثابت زندگی کنی اگه بخوای یه جا ثابت زندگی کنی کجارو انتخاب مبکنی؟؟؟


سارا
ساعت19:08---2 دی 1391
نه چون تقریبا هر سال یه جا زندگی میکنم
پاسخ:اوه تو ایران یا خارج؟
من خودم 3سال ایران نبودم

پاسخ:خیلی حس باحالی داره هر سال یه جا زندگی کنی


سارا
ساعت19:06---2 دی 1391
پس مینا خانوم مدیر مهربونه

وای ما الان تو کلاسمون ۴ تا زهرا و ۴تا سحر داریم ولی سارا یکی یه دونس
پاسخ:ننه مینا بده من خوبم(حالا نشونت میدم کی بده)ما تو کلاسمون صدف زیاد داریم


سارا
ساعت19:01---2 دی 1391
مینا خانوم مدیره... چه خوب یاد گرفتم


سارا بابام میخواست اسم منو سحر بذاره مامانم نذاشت
پاسخ:ایول مامانت خوش سلیقه هست
پاسخ:افرین خوب یاد گرفتی فقط من خیلی مهربون ترم مث هوری بهشتی


سارا
ساعت18:57---2 دی 1391
مینا جون بنده ۱۴ سالمه



خودمم دقیقا نمیدونم اهل کجام
پاسخ:سارا هستم مینا کیه.،؟
پاسخ:ا ا ا ا هم سنیم
الان نمیدونی کجا زندگی میکنی؟؟!!

پاسخ:میگما الان من کیم اگه گفتی منو با مینا اشتباه نکنی من خیلی مهربون تر از مینام


سارا
ساعت18:54---2 دی 1391
میگم سارا از این به بعد اسممو بذارم سالاد؟

آخه شیدا منو تورو عوضی گرفته بعدشم دختر عمه‌م هم به من میگه سالاد

چون وقتی همه ناهار میخورن من سالاد میخورم ههههههههههه

فک کن یکی تو مدرسه وسط حیاط صدات کنه: ساااااالااااادددد...

آبروم رفته پیش مدیر معاون
پاسخ:هه هه هه سالاد اسم خوشمزه ای هست


سارا
ساعت18:49---2 دی 1391
مینا جون ببخشید کلا از یادم رفته بودی
پاسخ:سارا عزیز دل مشاور تو زیاد به خودت سخت نگیر عوارض بلوغه تو بیا پیش خودم هی هی هی هی راستی سارا چندسالته اهل کجایی؟

پاسخ:این بلاگ چرا نصفه نظرو خورد عجبا!!!! سارا جان شما به پارت بعدی مراجعه کنید حالتون خوب میشه دونگهو تضمین میکنه(ایییییی مینا به پنل من کاری نداشته باش خودم اصلا تضمین میکنم دونگهو کیه.،؟ (


شیدا
ساعت16:25---2 دی 1391
سلام به خوشکلا اپم بدویید بیاید خوب سارا یه سوال فنی اینکه اسمش ساراهست وبرات نظر میده خودتیپاسخ:هر هر هر هر نه فک کن خودم باشم اون وقت باید برم مشاوره...اگه خودم برا خودم نظر بزارم

سارا
ساعت20:21---1 دی 1391
اه من دوباره قاطی کردم.اصلا‌ اون دختره کیه؟ نه اول بگو مینا کیه؟ اصلا من کیم؟


اِوا من چرا اینطوری شدم؟


اصلا هیچی نگم بهتره-)
پاسخ:آی سارا خوبی!!!مینا کیه؟)مینا:وقتی پنلتو پاک کردم میفهمی مینا کیه(خوب حالا که بیشتر میفکرم مینا مدیر وبه
پاسخ:سارا جان یه مشاوره بیا پیش خودممممممممممممم حالت خوب میشه(مینا:نه نه نه نریآ این دیوونه هست روت اثر بد میزاره)عزیزم شما به حرف ایشون گوش نده یه مشاوره بیا پیش خودم بعد از یه روز نتیجه اشو میبینی


سارا
ساعت20:15---1 دی 1391
خو راس میگم دیگه آخه من ۷ماههم میمیرم تا قسمت بعد صبر کنم.

ببین دیگه مینا هم دلش برام سوخت.

اه اصلا من نظر خاصی ندارم.... نه دارم.... ندارم.. دارم

اه اصلا نمیدونم. مسئله ی سختیه نمیتونم حلش کنم. یکی به دادم برسهپاسخ:امروز میزارم هر جور شده


شیدا
ساعت18:16---1 دی 1391
تومگه نمیگی رن دوست ندارم پس برای چی اذیتش میکنی هااااا بذار بچه کارشو بکنه دختره رو هم پرس کردی اره ههههههپاسخ:آا اصلا من دوسش دارم اصلا با خودم درگیرم

mina
ساعت17:25---1 دی 1391
اااااااااااا بیچاره دختره داغونش کردی رفت سارا
پاسخ:قسمت بعد سارا منحرف میشود


سارا
ساعت15:18---1 دی 1391
من که نفهمیدم تو میخوای با رن به هم بزنی بعد اون دختر رو می‌بوسه تو چرا ناراحت میشی؟

اه بابا وللش. من همینطوریشم نفهمم.

واییی خیلی باحال بود. ادامه بده:-D
پاسخ:هه هه سارا خود درگیری داره ممنوننننننننننن حالا قسمت بعد میفهمی چرا خو درگیری داره


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: